فیریجات



شهاب تو وبش نوشته بود که این سرگیجه های و سیاهی رفتن چشماش رو دوست داره:) دیدم عهمنم جمعه شب وقتی جلو دریا اونجوری منگ و گیج بودم سرم گیج میرفت و دستو پام میلرزید و صداهای اطراف برام گنگ شده بود یه حالی بودم که دوستش داشتم:))حالا هرلحظه احتمال میدادم غش کنم و اومدم تکیه دادم به ماشین که کسی نفهمه ولی باحال بود:))) یعنی اگه دوباره پاش بیفته میخوام اونجوری بشم چون اصلا یه حال عجیبی بود:))) مریضم قشنگ:)))))

این غروبایی که داداشم یهو میاد خونمون میشینه با مامان بابام حرف زدن عالیه:)) امیدش واسه درست شدن همه چیز و اینکه مشکلات سی و چندساله رو حل بکنه جدا ستودنیه:)) انگار همه چیز به این سادگیهکه بشه گذشته رو عوض کرد بشه رفتارایی که تو هرکس نهادینه شده رو عوض کرد به نظرم ماها تنها کاری که از دستمون برمیاد اینه که شبیه مامان بابامون نشیم که البته بخشیش غیر ممکنه ولی خب تا حدودی میشه تلاش کرد هعییی:(
اصلا نصیحت واسه گوش نکردنه حاجی ما اگه میخواستیم به نصایح بقیه گوش کنیم که الان اینجا نبودیممثلا باید چهار ماه پیش به حرف مریم گوش میدادم و زیر همه چیز رو میکشیدم یا شاید از خیلی قبل تر تو فروردین و اردیبهشت باورم نمیشه یه مشکل رو انقدر با خودم کشیدم و کشیدم که الان شده به چه گندگی:/ ولی خب دوست خوب نعمته به ولله نعمتهمن دوست صمیمی که از جیک و پوکم خبر داشته باشه ندارم ولی دوستای خوبی دارم که لبخندم رو برمیگردونن و این عالیه:) حیف قرار پاستا خوری

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

وبسایت تخصصی رشته روانشناسی دانشگاه پیام نور مبارکه شکوه decoryn Qualen رزین اپوکسی مطلب جدید برای پ آموزش طراحی سیاه قلم فال روزانه